• خطبه ها
  • در نكوهش يارانش
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در نكوهش يارانش

« 583»

(179) (و من خطبة له (عليه ‏السلام) ) في ذم أصحابه‏ أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ وَ عَلَى‏  

« 584»

ابْتِلَائِي بِكُمْ أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَ إِنِ اجْتَمَعَ  النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُمْ لَا أَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ الْمَوْتُ أَوِ الذُّلُّ لَكُمْ فَوَاللَّهِ لَئِنْ جَاءَ يَومِي وَ لَيَأْتِيَنِّي لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَنَا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ وَ بِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةٌ تَشْحَذُكُمْ أَ وَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِيكَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ وَ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ إِنَّهُ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِي رِضًى فَتَرْضَوْنَهُ وَ لَا سَخَطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ لَوْ كَانَ الْأَعْمَى يَلْحَظُ أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ .


ص585

 از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است در سرزنش اصحاب خود:   (1) خدا را سپاس مى ‏گزارم بر امرى كه واجب و لازم نموده، و بر فعلى كه مقدّر فرموده، و بر آزمايش نمودن من به (نفاق و دو روئى) شما اى گروهى كه هر زمان فرمان دادم پيروى نكرديد، و دعوت مرا نپذيرفتيد، و اگر (از جنگ با دشمن) شما را مهلت دهند به سخنان بيهوده مى ‏پردازيد (لاف زده گزاف مى ‏گوئيد) و اگر جنگى پيش آيد ضعف و سستى نشان مى ‏دهيد (از ترس پنهان مى ‏شويد) و مردمى را كه نزد پيشوا اجتماع ميكنند (از امام عليه السّلام پيروى مى ‏نمايند) طعن زده سرزنش مى ‏نماييد، و اگر ناچار بسختى (جنگ) گرفتار شويد به قهقرى بر مى ‏گرديد (با اينكه مردم ثابت قدمى نيستيد و از هيچ درى براه نمى ‏آييد از راه لطف و رعيّت نوازى مى ‏گويم:) (2) دشمن شما بى پدر (و مربّى) باشد (نه شما) منتظر چه هستيد در (تأخير) يارى كردن و سعى و كوشش بر (گرفتن) حقّتان مرگ يا خوارى براى شما است (يكى از اين دو شما را دريابد يا كشته شدن در ميدان جنگ يا ذلّت و بيچارگى از دشمن كه از كشته شدن سختتر است) (3) سوگند بخدا اگر اجل من برسد-  و البتّه خواهد رسيد-  بين من و شما جدائى مى ‏افكند در حاليكه از بودن با شما بيزار و تنها مانده‏ام (به انفاق و دو روئى و كردار زشت شما مانند آنست كه چون از دنيا بروم ياورى نداشته‏ام) (4) اجر شما با خدا است آيا دينى نيست كه شما را گرد آورد (تا بيكديگر كمك كنيد) و غيرتى نيست كه شما را (به جلوگيرى از دشمن) آماده سازد، آيا شگفت نيست كه معاويه ستمگران فرومايه را مى ‏خواند و از او پيروى ميكنند بدون اينكه ايشان را كمك و بخششى نمايد (اسباب جنگ براى آنها فراهم كرده و پولى بايشان بدهد) و (چون معاويه به افراد چيزى نمى ‏داد و فقط به رؤساى قبائل عرب بسيار بخشش مى ‏نمود آنان را طرفدار خود مى ‏گردانيد و سائر مردم از جهت تعصّب فاميلى يا بسبب بخشش كمى كه از رؤساء مى ‏افتند و يا به رسوم ايلى يا به گول خونخواهى عثمان ايشان را پيروى مى ‏نمودند، و امير المؤمنين، عليه السّلام، به رئيس و پيرو يكسان كمك و بخشش مى ‏فرمود، از اين جهت رؤساء دلخوشى از آن حضرت نداشتند، و پيروان هم در راه آنها مى ‏رفتند، لذا مى ‏فرمايد:) من شما را در حاليكه باز مانده اهل اسلام و باقى مانده مردم مسلمانيد با كمك و بخشش باندازه سهم هر يك دعوت مى ‏نمايم و شما از دور من پراكنده شده مخالفت مى ‏كنيد (5) رضايتى از امر و فرمان من نداريد  

 ص586

تا از آن خوشنود گرديد، و نه خشم و رنجشى تا بر آن اجتماع نمائيد (در كار من پيوسته نفاق و دو روئى مى ‏كنيد، نه در اطاعت و پيروى ثابت قدميد و نه در مخالفت يك رو و يك سخن، كاش يك راه پيش گرفته مرا از كشاكش اين درد و اندوه مى ‏رهانديد) و براى من دوستترين چيزيكه ميل دارم ملاقات كند مرا مرگ است (تا از شما برهم كه از غمّ شما جز به مرگ نتوان رست) (6) بتحقيق (معارف و حقائق) قرآن را بشما ياد دادم، و با حجّت و دليل بين شما حكم كردم، و شما را بآنچه نمى ‏شناختيد آشنا گردانيدم، و آنچه را كه از دهن بيرون مى ‏افكنديد بشما گوارا ساختم (چيزهائى را كه از روى نفهمى به بدى تلقّى مى ‏كرديد خوبى آنها را بشما آشكار نمودم) كاش كور مى ‏ديد يا خفته بيدار مى ‏گشت (من شرط ارشاد و راهنمائى را بجا آوردم حالا اگر كور نبيند و خفته بيدار نگردد تقصير من نيست) (7) و چه بسيار نزديك بجهل و نادانى به (احكام) خدا هستند گروهى كه پيشوايشان معاويه است و آموزگارشان پسر زانيه (عمرو ابن عاص كه قصّه مادرش در شرح سخن هشتاد و سوّم گذشت).